......درباره ما......
داستان کانش از کجا آب میخوره؟؟
داستان ما از آنجایی شروع شد که…
من بسیار کم سن وسال بودم، بسیار درس خوان و همیشه شاگرد اول اما عاشق کار کردن.
به خاطر همین اواخر سال تحصیلی که میشد امتحانای خرداد ماه رو نداده بودم به سمت کارو کاسبی و پول درآوردن راهی میشدم.
خیلی خوب هم پول درمی آوردم .با اینکه کم سن وسال بودم حدود 10-12ساله بودم اما درآمدهای خوبی به دست می آوردم.
طوری که یادم میاد بعضی روزها میزان سود من به بالای 100تا 150 هزار تومن هم میرسد این رقم درسال 84 چیزی حدود 5 برابر یک کارگر معمولی بود وآن موقع ها من یک کودک لاکچری محسوب میشدم آن موقع موبایلی تو جیب من بود که خیلی از بزرگتر های دور واطراف من نداشتن و خیلی چیزهای دیگه.
خلاصه بگم تابستان کوتاه بود و فرصت پول درآوردن برای من کم بود و زمان به سرعت هر چه تمام در حال نزدیک شدن به کنکورم بود.درس و مدرسه برای من خط قرمز بود، دیگر از سال سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی حسابی مشغول کنکور شدم و تابستان را هم به این موضوع اختصاص دادم وتا اینکه در رشته برق قدرت یکی از دانشگاه های خوب تهران پذیرفته شدم. این رشته بسیار سنگین بود و دانشگاه هم از خود رشته سخت گیرتر.
روز شماری میکردم که دانشگاه هم تمام شود تا هر چه زودت تمام وقتم را به کسب و کار اختصاص دهند.(نا گفته نماند بعضی از دوستان روزهای کودکی ام که در قید درس نبودند، از بازاری های خوب شده اند و سیستمی برای خود درست کرده اند، اما من هم مسیری را که انتخاب کرده ام برایش بسیار زحمت کشیده ام و آن را دوست دارم.)
چندین و چند سال است که از آن روزها میگذرد و من هم تجربه کار های زیادی را داشتم از دست فروشی گرفته تا انواع و اقسام کارهای فنی و غیر فنی(نزدیک به 20 مورد) که از همگی آنها پول هایی (بعضی ها کم و بعضی ها هم خیلی خوب)به دست آورده ام و حرف برای گفتن دارم.
اما مهمترین دست آورد من تجربه های مختلفی ست که با ریسک کردن ها وهزینه کردن ها به دست آورده ام. طوری زندگی کرده ام که اگر ایده ای در ذهنم بوده به آن پایبند بوده و انجامش داده ام(سنجیده و حساب شده).
اما الان هم که زندگی من یک زندگی کارمندی است دوست دارم کمک کنم تا کسانی که با تیم کانش ارتباط میگیرند بتوانند به کار مورد علاقه خود برسند. چرا که بنظر من شغل هر کس بخش بزرگی از زندگی اوست و اگر از آن رضایت داشته باشد از زندگی خود رضایت خواهد داشت.
استیو جابز عزیز چقدر این سخنش به دل مینشیند:
جمله ی زیبای استیو جابز
اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید.
اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیک نیک بروید.
اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید.
اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج کنید.
اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید، ثروت به ارث ببرید.
اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید،
یاد بگیرید کاری را که انجام می دهید دوست داشته باشید.استیو جابز
- مدیر مسئول سایت آموزشی کانش
- دانش آموخته مهندسی برق قدرت
- مدرس برق صنعتی
- مدرس کارآفرینی